ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

باز باران با ترانه ،‌ می‌خورد بر بام خانه ، یادم آرد کربلا را...


باز باران با ترانه

می خورد بر بام خانه

یادم آید کربلا را

دشت پر شور و نوا را

گردش یک روز غمگین
      
گرم و خونین

لرزش طفلان نالان

زیر تیغ و نیزه ها را

*

باز باران با صدای گریه های کودکانه

از فراز گونه های زرد و عطشان

با گهرهای فراوان

می چکد از چشم طفلان پریشان

پشت نخلستان نشسته

رود پر پیچ و خمی در حسرت لب‌های ساقی

چشم در چشمان هم آرام و سنگین

می چکد آهسته از چشمان سقا

بر لب این رود پیچان
      
باز باران

*

باز باران با ترانه

آید از چشمان مردی خسته جان

هیهات بر لب

از عطش در تاب و در تب

نرم نرمک می چکد این قطره ها روی لب
  
شش ماهه طفلی  
  
رو به پایان

مرد محزون

دست پر خون می فشاند

از گلوی نازک شش ماهه

بر لب های خشک آسمان با چشم گریان
                
باز باران

*

باز هم اینجا عطش

آتش شراره جسمها

افتاده بی سر پاره پاره

می چکد از گوشها باران خون و کودکان بی گوشواره

شعله در دامان و در پا می خلد خار مغیلان

وندرین تفتیده دشت و سینه ها برپاست طوفان

دستها آماده شلاق و سیلی

چهره ها از بارش شلاق‌ها گردیده نیلی

دراین صحرای سوزان

می دود طفلی سه ساله  
          
پر زناله

پای خسته

دلشکسته

روبرو بر نیزه ها خورشید تابان

می چکد از نوک سرخ نیزه ها

بر خاک سوزان  
        
باز باران باز باران  

*    

قطره قطره می چکد از چوب محمل

خاک‌های چادر زینب به آرامی شود گل

می رود این کاروان منزل به منزل

می شود از هر طرف این کاروان هم  سنگ باران

آری آری  
  
باز سنگ و باز باران

آری آری      

تا نگیرد شعله ها در دل زبانه

تا نگیرد دامن طفلان محزون را نشانه

تا نبیند کودکی لب تشنه اینجا اشک ساقی

بر فراز خیمه برگونه ها

بر مشک ساقی

کاش می بارید باران.


علی اصغر کوهکن

نظرات 7 + ارسال نظر
tom3568 پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:39 ق.ظ

من از جام ولایت مست مستم/امیدم را به این میخانه بستم
بده ساقی شراب از کوثر عشق/که من درد آشنای می پرستم
نثار دوست کردم هر چه بودم/حسین را دوست دارم هر که هستم

tom3568 پنج‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:40 ق.ظ

من از نفس حسین جان می گیرم / از دست ابوالفضل نشان می گیرم /
من شور محرم و صفر را هر روز / از مهدی صاحب الزمان می گیرم /
آمدم بر درگهت از نو مسلمانم کنی / با نگاه حضرت عباس سلمانم کنی /
آمدم چون حر بگریم از پشیمانی خود / آمدم تا از کرم مشمول غفرانم کنی /
آمدم تا چون زهیر از دردمندانت شوم / آمدم تا با نگاه خویش درمانم کنی/

قوجا یکشنبه 21 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:35 ق.ظ http://golargoja.blogfa.com

سلام/
بو معنوی پستونوزا آلقیشلار. اوغورلار سنه/

بابک قوجازاده پنج‌شنبه 25 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 10:17 ب.ظ http://sevdun.blogfa.com

یئنه نه غملــــــی سوسوب دولماداسان باختــــــــی قارا

آغلا قوی دونیامیزی سئل بوروسون قانلــــــی کؤنـول
--------------------------------------------------------------------
سلام . یئنی بیر شعر ایله یولونوزو گوزله ییرم ...

رویای خاکستری شنبه 27 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 08:54 ق.ظ http://www.royayekhakestary.blogsky.com

سلام حمیده عزیزم. خوبی؟

این ایام رو بهت تسلیت میگم .

موفق باشی

فاطمه شنبه 5 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 11:38 ب.ظ http://nazdiktaraz.mihanblog.com

خیلی ممنون . شعر خیلی قشنگیه .
با اجازتون می خواستم این شعر رو تو وبلاگم بذارم !
البته اگه اشکال نداره!

حدیث بینایی یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:26 ب.ظ

عالی بود خیلی عالی بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد