قصه بالا رفتن، قصه پله پله تا خدا.
قصه آدم، قصه هزار راه است و یک نشانی.
قصه جستو جو.قصه از هر کجا تا او.
قصه آدم، قصه پیله است و پروانه، قصة تنیدن و پاره کردن.
قصه به درآمدن، قصه پرواز...
من اما هنوز اول قصهام؛
قصه همان دلی که روی اولین پله مانده است، دلی که از بالا بلندی واهمه دارد، از افتادن.
پایین پای نردبانت چقدر دل افتاده است!
دست دلم را میگیری؟ مواظبی که نیفتد؟
من هنوز اول قصهام؛
قصه هزار راه و یک نشانی. نشانیات را اما گم کردهام. باد وزید و نشانیات را بُرد.
نشانیات را دوباره به من میدهی؟ با یک چراغ و یک ستاره قطبی؟
من هنوز اول قصهام.
قصه پیله و پروانه، کسی پیله بافتن را یادم نداده است. به من میگویی پیلهام را چطوری ببافم؟
پروانگی را یادم میدهی؟
دو بال ناتمام و یک آسمان
من هنوز اول قصهام.
قصه...
به نام خالق عشق
من و همسرم هفتم این ماه با مراسم جشنی زندگی مشترکمون رو شروع کردیم.
امیدوارم آشیانه ی کوچکمان همیشه لبریز از عشق و یاد خدا باشه. انشاالله