ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

زندگی

http://www.sososite.org/wp-content/uploads/2011/04/8654657687.jpg
        شب آرامی بود
     می روم در ایوان، تا بپرسم از خود
    زندگی یعنی چه؟
    مادرم سینی چایی در دست
    گل لبخندی چید ،هدیه اش داد به من
    خواهرم تکه نانی آورد ، آمد آنجا
    لب پاشویه نشست
    پدرم دفتر شعری آورد، تکیه بر پشتی داد
    شعر زیبایی خواند ، و مرا برد،  به آرامش زیبای یقین
    :با خودم می گفتم
    زندگی،  راز بزرگی است که در ما جاریست
    زندگی فاصله آمدن و رفتن ماست
    رود دنیا جاریست
    زندگی ، آبتنی کردن در این رود است
    وقت رفتن به همان عریانی؛ که به هنگام ورود آمده ایم
    دست ما در کف این رود به دنبال چه می گردد؟
    !!!هیچ
    زندگی ، وزن نگاهی است که در خاطره ها می ماند
    شاید این حسرت بیهوده که بر دل داری
    شعله گرمی امید تو را، خواهد کشت
    زندگی درک همین اکنون است
    زندگی شوق رسیدن به همان
    فردایی است، که نخواهد آمد
    تو نه در دیروزی، و نه در فردایی
    ظرف امروز، پر از بودن توست
    شاید این خنده که امروز، دریغش کردی
    آخرین فرصت همراهی با، امید است
    زندگی یاد غریبی است که در سینه خاک
    به جا می ماند
     
    زندگی ، سبزترین آیه ، در اندیشه برگ
    زندگی، خاطر دریایی یک قطره، در آرامش رود
    زندگی، حس شکوفایی یک مزرعه، در باور بذر
    زندگی، باور دریاست در اندیشه ماهی، در تنگ
    زندگی، ترجمه روشن خاک است، در آیینه عشق
    زندگی، فهم نفهمیدن هاست
    زندگی، پنجره ای باز، به دنیای وجود
    تا که این پنجره باز است، جهانی با ماست
    آسمان، نور، خدا، عشق، سعادت با ماست
    فرصت بازی این پنجره را دریابیم
    در نبندیم به نور، در نبندیم به آرامش پر مهر نسیم
    پرده از ساحت دل برگیریم
    رو به این پنجره، با شوق، سلامی بکنیم
    زندگی، رسم پذیرایی از تقدیر است
    وزن خوشبختی من، وزن رضایتمندی ست
    زندگی، شاید شعر پدرم بود که خواند
    چای مادر، که مرا گرم نمود
    نان خواهر، که به ماهی ها داد
    زندگی شاید آن لبخندی ست، که دریغش کردیم
    زندگی زمزمه پاک حیات ست ، میان دو سکوت
    زندگی ، خاطره آمدن و رفتن ماست
    لحظه آمدن و رفتن ما ، تنهایی ست
    من دلم می خواهد
    قدر این خاطره را دریابیم.
                               سهراب سپهری
نظرات 12 + ارسال نظر
بارون دم صبح پنج‌شنبه 12 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 05:52 ب.ظ

سلام
زندگی زیباست اما بدون دوست داشتن دوست؟!
کسی رو دوست داشتم که خودش رو از من دریغ کرد
اون حتی عشق رو هم از خودش دریغ کرد
با اینکه میدونست همه ی وجودمه
باز رفت....
باز رفت و من رو تنها گذاشت
رفت و من رو به دست تقدیر سپرد
.....

نیــــــلوفر پنج‌شنبه 26 آبان‌ماه سال 1390 ساعت 08:25 ب.ظ http://www.nilee.blogfa.com

می دانم که می آیی!
با یک هدیه از سمت خدایاورم می شوی
دلم از معجزه هایت میلرزد!
میتوانی ناممکن را
برایم ممکن کنی!
خدا نزدیک است.

بابک قوجازاده چهارشنبه 16 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 12:29 ق.ظ http://sevdun.blogfa.com

سلام . سئوگی دونیاسی یولونوزو گوزله ییر

اذی تنها یکشنبه 20 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 10:57 ق.ظ http://azar2bia2.blogfa.com

سلام وب باحالی داری ملوسکم به وب منم بیا؟

حسین قره داغی چهارشنبه 23 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 01:08 ق.ظ http://www.ghara-baloch.blogfa.com

سلام
رمانتیک ،صحفه عالی در پس پرده نشان از انسان پرتحرک و باسلیقه و موفق.
موفق باشید

شبنم دوشنبه 5 دی‌ماه سال 1390 ساعت 08:37 ب.ظ http://kolbeyeshabnam.blogfa.com/

باران می آید که تو هم بیایی...

ستاره جمعه 28 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 01:07 ق.ظ http://starbasir.blogfa.com

سلام
هم وب و هم قطعاتش واقعا عالیند
خوندم و حظ کردم واقعا جالب بودند

براتون آرزوی توفیق بیشتر دارم


موفق باشی
افتخار لینک بدین ممنون میشم
منتظزحضورسبزتون میمانم

سید محمد سه‌شنبه 9 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 05:26 ب.ظ http://hell-heaven.blogfa.com/

سلام
نیستی؟

ستاره شنبه 20 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 10:01 ق.ظ http://starbasir.blogfa.com

سلام ممنون از لطف شما
مرسی دوست عزیز شما هم وبلاگ و مطالب خوبی دارید
بنده هم با افتخار لینکتون کردم



موفق باشید
منتظر حضور سبزتون هستم؟

ستاره یکشنبه 27 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 02:18 ب.ظ http://starbasir.blogfa.com

سلام دوست عزیز

مطلب اخیرتون واقعا عالیه عکسها هم خوبند اما باید درکشون کرد نه فقط دیدشون


موفق باشید

حضور سبز شما افتخار ماست

خودم چهارشنبه 13 اردیبهشت‌ماه سال 1391 ساعت 03:08 ب.ظ http://m22f23.bloglor.com

قشنگ میگی
ولی نمی دونم عشق دقیقا چیه...

حبیب دوشنبه 9 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:52 ق.ظ http://jaafarnezhad20ivrigh.blogfa.com

سـاچی هــورگوت قیــزدی ! اوزاقدان باخیر

هــــر باخیشیــــلان اوره کـــه قـــــان یاخیر

قیزیل شیمشه داشدی کی گؤیده ن گلیب

مـــن ده قاباقینــــــدا قــــارالمیـــــش پاخیر

(این دختر گیسو بافته است که از دور نظاره می کند و با هر نگاهش ، خون به دلم می مالد ! شهابسنگی از جنس زر است که از آسمان نازل شده و من در برابرش ، مس سیاه شده ای هستم !!!)

ایکــــــی گـــــؤزو ایشیقــــلاتیـــــب یـــوزونو

گـــــــونش تکیـــــــن گــــؤزل یوزونده چاخیر

قیــــش دا شـــــاخدادا بو گــونش نی ایچون

بوراخیـــــب سئوگی سیـن اوزگـه یه شاخیر ؟!!!

(صورتش را ، دو چشمش نورانی کرده است و همانند خورشیدی در چهره ی زیبایش می درخشد ! این خورشید به چه علّتی در زمستان و در بوران ، دوستدار خویش را رها کرده و به دیگران نور می افشاند ؟!!!)

[گل][گل][گل]

یولوزی گوزلییرم ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد