عشق یعنی پاکی و صدق و صفا
خود شناسی حق شناسی از وفا
عشق یعنی دور بودن از خطا
بنده بودن خلوت دل با خدا
عشق یعنی نفس را گردن زدن
پاک و طاهر گشتن روح و بدن
عشق یعنی صیقل زنگار دل
دیدن اسرار غیب در جام دل
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ٫ آرامش را به تصویر بکشاند .
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند. آن تابلو ها ٫ تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ٫ رودهای آرام و کودکانی که در خاک می دویدند ٫ رنگین کمان در آسمان ٫ و قطرات شبنم بروی گلبرگ گل سرخ .
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ٫ اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد. اولی ٫ تصویر دریاچه ای آرام بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود . در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید و اگر دقیق نگاه می کردند ٫ در گوچه چپ دریاچه ٫ خانه کوچکی قرار داشت ٫ پنجره اش باز بود ٫ دود از دودکش آن بر می خواست ٫ که نشان میداد شام گرم و نرمی آماده است .
تصویر دوم هم کوههای نمایش می داد . اما کوهها ناهموار بود . قله ها تیز و دندانه ای بود ٫ وابرها آبستن آذرخش ٫ تگرگ و باران سیل آسا بود. این تابلو هیچ با تابلوهای دیگری که برای مسابقه بودند٫ هماهنگی نداشت .اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد ٫ در بریدگی صخره ای شوم جوجه پرنده ای را می دید . آنجا ٫ در میان غرش وحشیانه طوفان گنجشکی٫ آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده جایزه بهترین تصویر آرامش ٫ تابلو دوم است .بعد توضیح داد:
آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سرو صدا بی مشکل٫ بی کار سخت یافت شود ٫ چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ٫ آرامش در قلب ما حفظ شود . این تنها معنای حقیقی آرامش است .
جوانى در بنى اسرائیل بود که بیست سال خدا را عبادت و طاعت کرده ، بیست سال سر تعظیم و ادب در برابر حق فرود مى آورد تا اینکه همنشین هاى بد، هواى نفس ، شیطان او را فریب داد و به گناه آلوده شد و بیست سال در معصیت بسر مى برد،روزى در آینه نگاه کرد دید موهایش سفید شده خیلى ناراحت شد، بدش آمد و از کرده خود پیشمان شد، گفت: خدایا بیست سال بندگى و عبادت کردم و حال بیست سال است که نفهمیدم به گناه افتادم آیا اگر برگردم بسوى تو و توبه کنم آیا مرا قبول مى کنى ؟ صدائى شنید که یکى مى گفت : اَحْبَبْتَنا فَاَحْبَبْناکَ، تَرَکْتَنا، فَتَرَکْناکْ، وَعَصَیْتَنا، فَاَمْهَلْناکْ وَاِنْ رَجَعْتَ اِلَیْنا قَبِلْناک . یعنى ما را دوست داشتى پس ما هم ترا دوست داشتیم ،و ما را ترک کردى پس ما هم تو را ترک کردیم ،معصیت ما کردى تو را مهلت دادیم پس اگر برگردى بطرف ما تو را قبول مى کنیم . بازآ، بازآ، هر آنچه هستى باز آى گر کافر و گبر و بت پرستى باز آى این درگه ما در گه نومیدى نیست صدبار اگر توبه شکستى بازآى در هر حالتى شخص باید امیدش به خدا باشد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: اگر آنقدر گناه کردید که تا آسمان برسد و بعد پشیمان شوید و توبه کنید هرآینه خدا قبول مى کند توبه شما را. بار الها بارها بر گشته ام توبه ها و عذرها بشکسته ام کرده ام آنها، که از من مى سزید تا چنین سیل سیاهى در رسید ***************** توبه حقیقی آن است که به طور جدّی از گناهان خود پشیمان باشد، و آنها را
کاملاً ترک کرده و با اعمال نیک آینده گذشته را جبران کند در این صورت
انشاء الله مشمول بخشش الهی واقع خواهد شد. معلوم نیست دقایقی بعد هستیم یا نه! |
فرا رسیدن ماه مبارک رمضان، ماه خدا، ماه رحمت و آمرزش و بهار قرآن
بر همه مسلمانان جهان مبارک باد.
********************************
به نام حق
السلام علیک یا فاطمه زهرا (س)
السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین (ع)
السلام علیک یا ابا صالح المهدی (عج)
خدایا
از گناهان ما بگذر
و به حق همه شهداء کمکمون کن تا بتونیم بنده واقعی تو باشیم
هم سپاهی:
بودن را باور کن و تا زمانی که زنده هستی با عشق زندگی کن
پس به نیت قربت آماده شو ، وضو بگیر و با تن پوشی از دعا و نیایش
در محلی آرام ، دلبستگی دنیوی را قطع کن و به هیچ چیز جز او نیندیش.
شماره بگیر و از ته قلب صدایش کن
و او را به بزرگی و یکتا بودن یاد کن.
می خواهی آسمان دلت آبی و خورشید ، روشنگر زندگی ات باشد.
می خواهی زبان گلها را بدانی و راز خلقت را در یابی پس به او توکل کن.
دست هایت را بالا ببر ، وجودت را سر شار از عشق و تمنا کن
و به او بگو دوستش داری و فقط او را می ستایی، از او کمک می جویی ،
بخواه که راه راست را به تو نشان دهد ،
خودت را گم کن
بگذار هیچ نقشی از تو بر زمین نماند، بال هایت را باز کن ،
به سوی معبود حقیقی پرواز کن.
از او بخواه اختیار را از دست تو گرفته و به جایت تصمیم بگیرد ،
وقتی او را به بزرگی یاد کردی و در برابرش سر به سجده نهادی
وقتی صدای ناله هایت به عرش کبریا رفت و قلبت تپید.
قطرات اشک در چشمان زیبایت حلقه زد و گرمی اش را بر گونه هایت حس کردی
آن هنگام که در گفتن :
ایاک نعبد و ایاک نستعین
دلت شکست و صدایت لرزید ،
بدان که گوشی را بر داشته است
و بشارت می دهد :
بنده به من بگو چه می خواهی تا دعایت را اجابت نمایم.
در این لحظه فرشته ها ناظر این همه شکوه و عظمت هستند
بدان که اگر به صلاح تو باشد همه چیز به تو عنایت می کند.
هم سپاهی
دعا کن همیشه با تو در تماس باشد
و اگر روزی یادت رفت زنگ بزنی ،
تو را بیدار کند و عبادت را در تو بپروراند.
هر لحظه منتظر باش
تا تو را در مسیر زندگی هدایت کند.
تنها سعی کن
برای چند لحظه به جز او همه چیز را فراموش کنی....
ملاصدرا می گوید
خداوند بینهایت است و لامکان و بی زمان
اما به قدر فهم تو کوچک میشود
و به قدر نیاز تو فرود میآید، و به قدر آرزوی تو گسترده میشود،
و به قدر ایمان تو کارگشا میشود،
و به قدر نخ پیر زنان دوزنده باریک میشود،
و به قدر دل امیدواران گرم میشود...
پــدر میشود یتیمان را و مادر.
برادر میشود محتاجان برادری را.
همسر میشود بی همسر ماندگان را.
طفل میشود عقیمان را. امید میشود ناامیدان را.
راه میشود گمگشتگان را. نور میشود در تاریکی ماندگان را.
شمشیر میشود رزمندگان را.
عصا میشود پیران را.
عشق میشود محتاجانِ به عشق را...
خداوند همه چیز میشود همه کس را. به شرط اعتقاد؛ به شرط پاکی دل؛ به شرط طهارت روح؛
به شرط پرهیز از معامله با ابلیس.
بشویید قلبهایتان را از هر احساس ناروا!
و مغزهایتان را از هر اندیشه خلاف،
و زبانهایتان را از هر گفتار ِناپاک،
و دستهایتان را از هر آلودگی در بازار...
و بپرهیزید از ناجوانمردیها، ناراستیها، نامردمیها!
چنین کنید تا ببینید که خداوند، چگونه بر سفرهی شما، با کاسهیی خوراک و تکهای نان مینشیند و
بر بند تاب، با کودکانتان تاب میخورد، و در دکان شما کفههای ترازویتان را میزان میکند
و "در کوچههای خلوت شب با شما آواز میخواند"...
مگر از زندگی چه میخواهید،
که در خدایی خدا یافت نمیشود، که به شیطان پناه میبرید؟
که در عشق یافت نمیشود، که به نفرت پناه میبرید؟
که در سلامت یافت نمیشود که به خلاف پناه میبرید؟
قلبهایتان را از حقارت کینه تهی کنیدو با عظمت عشق پر کنید.
زیرا که عشق چون عقاب است. بالا میپرد و دور... بی اعتنا به حقیران ِ در روح.
کینه چون لاشخور و کرکس است. کوتاه میپرد و سنگین. جز مردار به هیچ چیز نمیاندیشد.
بـرای عاشق، ناب ترین، شور است و زندگی و نشاط.
برای لاشخور،خوبترین،
پروردگارم ،مهربان من
از دوزخ این بهشت، رهایی ام بخش!
در اینجا هر درختی مرا قامت دشنامی است
و هر زمزمه ای بانگ عزایی
و هر چشم اندازی سکوت گنگ و بی حاصلی ...
در هراس دم می زنم
در بی قراری زندگی می کنم
و بهشت تو برای من بیهودگی رنگینی است
من در این بهشت ،
همچون تو در انبوه آفریده های رنگارنگت تنهایم.
"تو قلب بیگانه را می شناسی ، که خود در سرزمین وجود بیگانه بودی"
"کسی را برایم بیافرین تا در او بیارامم"
دردم ، درد "بی کسی" بود
دکتر علی شریعتی