ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

میلاد با سعادت یگانه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج) مبارک




در انتظار باران نیست آنکه بذری نکاشته


زهی خجسته زمانی که یار باز آید


به کام غم‏زدگان غم‏گسار باز آید


اگر فدای امام زمان نخواهد شد


ز سر چه گویم و سر، خود چه کار باز آید




این جشن‌ها برای من «آقا» نمی‌شود

شب با چراغ عاریه، فردا نمی‌شود

خورشیدی و نگاه مرا می‌کنی سفید

می‌خواستم ببینمت؛ امّا نمی‌شود

شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا

وقتی که کور شد گرهی، وا نمی‌شود

یوسف! به شهر بی‌هنران وجه خویش را

عرضه مکن؛ که هیچ تقاضا نمی‌شود

اینجا، همه من‌اند؛ منِ بی‌خیالِ تو

اینجا کسی برای شما، ما نمی‌شود

آقا! جسارت است؛ ولی زودتر بیا

این کارها به صبر و مدارا نمی‌شود

تا چند فرسخی خودم، ایستاده‌ام

تا مرز یأس، تا به عدم، تا «نمی‌شود»

می‌پرسم از خودم: غزلی گفته‌ای؛ ولی

با این همه ردیف، چرا با «نمی‌شود»؟

بهشت و دوزخ

 

همین لحظه حاوی بهشت و دوزخ است . همه اش بستگی به تو دارد...

 

 اگر تو خوش باشی ، شاد باشی ، اگر عاشق زندگی باشی


وآنرا محترم بداری و جشن بگیری در بهشت هستی.

 

اگر نتوانی شادمانی کنی ، اگر چنان زنجیرهای سنگینی بر پا و


دست داشته باشی که نتوانی با آهنگ زندگی به رقص در آیی،


آن وقت در دوزخ به سر می بری...

 

 

نقل قول از توحید تیرراهی

یا لطیف


یا لطیف!

 
 
 
 

هزار و یک اسم داری و من از آن همه اسم  " لطیف "  تو را دوست تر دارم که یاد ابر و ابریشم و عشق می افتم . خوب یادم هست از بهشت که آمدم ، تنم از نور بود و پر و بالم از نسیم . بس که لطیف بودم ، توی مشت دنیا جا نمی شدم . اما زمین تیره بود . کدر بود ، سفت بود و سخت. دامنم به سختی اش گرفت و دستم به تیرگی اش آغشته شد . و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم و ذره ذره سخت تر. من سنگ شدم و سد و دیوار . دیگر نور از من نمی گذرد ، دیگر آب از من عبور نمی کند ، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد. حالا تنها یادگاری ام از بهشت و از لطافتش ، چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش کرده ام ، گریه نمی کنم تا تمام نشود ، می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ ریزه ببارد. یا لطیف ! این رسم دنیاست که اشک ، سنگ ریزه شود و روح ، سنگ و صخره ؟ این رسم دنیاست که شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود؟ وقتی تیره ایم ، وقتی سراپا کدریم به چشم می آییم و دیده می شویم ، اما لطافت هر چیز که از حد بگذرد ، ناپدید می شود. یا لطیف ! کاشکی دوباره ، تنها مشتی از لطافتت را به من می بخشیدی تا من می چکدیم و می وزیدم و ناپدید می شدم ، مثل هوا که ناپدید است ، مثل خودت که ناپیدایی ...

 

یا لطیف ! قطره ای ، تنها قطره ای از لطافتت را به من ببخش ...

  نقل از عرفان نظر اهاری



یاغیش







ای یاغیش یاغ، یاغ کی گونلوم تزه لنسین...ه


بو شهرین یوللاری اولدوزلار عکسی ایله، بزه لنسین...ه



اوشاقلار چیقیر-باقیر سالیب اویان-بویانا کاچسین...ه



جاوان کیزلار پنجره لرده گولرکن گوزه گلسین...ه



محبت اورکلریمیزدن آشارکن سوزه گلسین...ه



سن کیمی شهر اوزرینه سپلنسین...ه


* * *ای یاغیش یاغ کی سنین کیمین بیر شی بویله فقیر ایله غنی نین آراسیندا


پایلاشیلماز...ه


ای یاغیش، یاغ کی ایشیمیز سنّن سونرا، دوزه گلسین...هو گولوشلر یوزه گلسین...ه



پایلاشیرسادا او بن گودوغوم اینسانلار ایچینده، بئله بیر نعمتی شکر ائلمک هچ گاه باشاریلماز...ه



آما سن باخما بونا یاغ کی کرامت اونوتولماز...ه


او بو دوراندا بولونماز...ه


لطف سرشار خدا

http://www.atrezohoor.ir/img_weblog/atrezohur/niaz.jpg





لطف سرشار خدا

بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم


امام صادق علیه السلام گوید:

پیامبر فرمود: وقتى که بنده اى (در آخرت بر اثر گناه) فرمان خدا را میشنود، که او را به سوى دوزخ ببرند، (ناگهان) توجه خاصى به خدا مىکند،

خداوند فرمان میدهد: او را برگردانید، او را برمى گردانند،

خداوند (توسط فرشتگان) به او میگوید: چرا به من توجه کردى ا

و در پاسخ عرض میکند: «پروردگارا گمانم درباره تو این نبود»

خداوند میفرماید: گمانت چه بود؟

او عرض میکند: «پروردگار من، گمانم این بود که گناهم را ببخشى و مرا در بهشت سکونت دهى»

خداوند به فرشتگان میفرماید: «نه، سوگند به عزت و جلال و بزرگى مقام و عظمتم، اگر بنده ام ساعتى گمان نیک به من داشته باشد، هرگز او را به آتش دوزخ نمى ترسانم، نه هرگز، (در عین حال) دروغ او را (که گوید گمان نیک در دنیا به رحمت خدا داشتم) راست بدانید و او را وارد بهشت کنید».

سپس پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم سخنى فرمود: که مضمونش این است «اگر بنده اى حسن ظن به خدا داشته باشد، به نتیجه مطلوبى خواهد رسید»(تفسیر صافى ذیل آیه 22 سوره فصلت - نقل از تفسیر قمى.)

و امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند نزد گمان بنده اش است، اگر خوب بود نتیجه اش خوبست و اگر بد بود نتیجه اش بد است».(نورالثقلین ج 4 ذیل آیه 22 سوره فصلت.)

پنج قانون خوشبختی

 

پنج قانون خوشبختی رو به خاطر بسپار :




قلبت رو از نفرت پاک کن
.


ذهنت رو از نگرانی دور کن .


ساده زندگی کن .


بیشتر ببخش .


کمتر توقع داشته باش.

یادمان باشد


یادم باشد حرفی نزنم که به کسی بر بخورد نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

خطی ننویسم که آزار دهد کسی را


یادم باشد که روز و روزگار خوش است
وتنها دل ما دل نیست

یادم باشد جواب کین را با کمتر از مهر و جواب
دو رنگی را با کمتر از صداقت

ندهم


یادم باشد باید در برابر فریادها سکوت کنم
و برای سیاهی ها نور بپاشم

یادم باشد از چشمه درسِ خروش بگیرم
و از آسمان درسِ پـاک زیستن

یادم باشد سنگ خیلی تنهاست ...
یادم باشد باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

یادم باشد برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام ...

نه برای تکرار
اشتباهات گذشتگان

یادم باشد زندگی را دوست دارم


یادم باشد هر گاه ارزش زندگی یادم رفت در چشمان حیوان بی زبانی که به

سوی
قربانگاه می رود زل بزنم تا به مفهوم بودن پی ببرم یادم باشد می توان با گوش سپردن به آواز شبانه ی دوره گردی که از سازش ع شق می بارد به

اسرار عشق پی برد و زنده شد


یادم باشد معجزه قاصدکها را باور داشته باشم


یادم باشد گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز می شود


یادم باشد هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم


یادم باشد هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم


یادم باشد از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت 


یادم باشد پاکی کودکیم را از دست ندهم
یادم باشد زمان بهترین استاد است

یادم باشد قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم تا بعدا با مشت برفرقم

نکوبم


یادم باشد با کسی انقدر صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود


یادم باشد با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود


یادم باشد قلب کسی را نشکنم
یادم باشد زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

یادم باشد پلهای پشت سرم را ویران نکنم
یادم باشد امید کسی را از او نگیرم

شاید تنها چیزیست که دارد


یادم باشد که عشق کیمیای زندگیست


یادم باشد که ادمها همه ارزشمند اند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند


یادم باشد زنده ام و اشرف مخلوقات
 بیایید همگی یادمان باشد و به هم یادآوری کنیم