در انتظار باران نیست آنکه بذری نکاشته
زهی خجسته زمانی که یار باز آید
به کام غمزدگان غمگسار باز آید
اگر فدای امام زمان نخواهد شد
ز سر چه گویم و سر، خود چه کار باز آید
این جشنها برای من «آقا» نمیشود
شب با چراغ عاریه، فردا نمیشود
خورشیدی و نگاه مرا میکنی سفید
میخواستم ببینمت؛ امّا نمیشود
شمشیرتان کجاست؟ بزن گردن مرا
وقتی که کور شد گرهی، وا نمیشود
یوسف! به شهر بیهنران وجه خویش را
عرضه مکن؛ که هیچ تقاضا نمیشود
اینجا، همه مناند؛ منِ بیخیالِ تو
اینجا کسی برای شما، ما نمیشود
آقا! جسارت است؛ ولی زودتر بیا
این کارها به صبر و مدارا نمیشود
تا چند فرسخی خودم، ایستادهام
تا مرز یأس، تا به عدم، تا «نمیشود»
میپرسم از خودم: غزلی گفتهای؛ ولی
همین لحظه حاوی بهشت و دوزخ است . همه اش بستگی به تو دارد...
اگر تو خوش باشی ، شاد باشی ، اگر عاشق زندگی باشی
وآنرا محترم بداری و جشن بگیری در بهشت هستی.
اگر نتوانی شادمانی کنی ، اگر چنان زنجیرهای سنگینی بر پا و
دست داشته باشی که نتوانی با آهنگ زندگی به رقص در آیی،
آن وقت در دوزخ به سر می بری...
نقل قول از توحید تیرراهی
یا لطیف!
هزار
و یک اسم داری و من از آن همه اسم " لطیف " تو را دوست تر دارم که یاد
ابر و ابریشم و عشق می افتم . خوب یادم هست از بهشت که آمدم ، تنم از نور
بود و پر و بالم از نسیم . بس که لطیف بودم ، توی مشت دنیا جا نمی شدم .
اما زمین تیره بود . کدر بود ، سفت بود و سخت. دامنم به سختی اش گرفت و
دستم به تیرگی اش آغشته شد . و من هر روز قطره قطره تیره تر شدم و ذره ذره
سخت تر. من سنگ شدم و سد و دیوار . دیگر نور از من نمی گذرد ، دیگر آب از
من عبور نمی کند ، روح در من روان نیست و جان جریان ندارد. حالا تنها
یادگاری ام از بهشت و از لطافتش ، چند قطره اشک است که گوشه ی دلم پنهانش
کرده ام ، گریه نمی کنم تا تمام نشود ، می ترسم بعد از آن از چشم هایم سنگ
ریزه ببارد. یا لطیف ! این
رسم دنیاست که اشک ، سنگ ریزه شود و روح ، سنگ و صخره ؟ این رسم دنیاست که
شیشه ها بشکند و دل های نازک شرحه شرحه شود؟ وقتی تیره ایم ، وقتی سراپا
کدریم به چشم می آییم و دیده می شویم ، اما لطافت هر چیز که از حد بگذرد ،
ناپدید می شود. یا لطیف ! کاشکی
دوباره ، تنها مشتی از لطافتت را به من می بخشیدی تا من می چکدیم و می
وزیدم و ناپدید می شدم ، مثل هوا که ناپدید است ، مثل خودت که ناپیدایی ...
یا لطیف ! قطره ای ، تنها قطره ای از لطافتت را به من ببخش ...
نقل از عرفان نظر اهاری
بو شهرین یوللاری اولدوزلار عکسی ایله، بزه لنسین...ه
ای یاغیش یاغ، یاغ کی گونلوم تزه لنسین...ه
اوشاقلار چیقیر-باقیر سالیب اویان-بویانا کاچسین...ه
جاوان کیزلار پنجره لرده گولرکن گوزه گلسین...ه
محبت اورکلریمیزدن آشارکن سوزه گلسین...ه
سن کیمی شهر اوزرینه سپلنسین...ه
* * *ای یاغیش یاغ کی سنین کیمین بیر شی بویله فقیر ایله غنی
نین آراسیندا
پایلاشیلماز...ه
ای یاغیش، یاغ کی ایشیمیز سنّن سونرا، دوزه گلسین...هو گولوشلر یوزه گلسین...ه
پایلاشیرسادا او بن گودوغوم اینسانلار ایچینده، بئله بیر
نعمتی شکر ائلمک هچ گاه باشاریلماز...ه
او بو دوراندا بولونماز...ه
آما سن باخما بونا یاغ کی کرامت اونوتولماز...ه
بِسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم
امام صادق علیه السلام گوید:
پیامبر فرمود: وقتى که بنده اى (در آخرت بر اثر گناه) فرمان خدا را میشنود، که او را به سوى دوزخ ببرند، (ناگهان) توجه خاصى به خدا مىکند،
خداوند فرمان میدهد: او را برگردانید، او را برمى گردانند،
خداوند (توسط فرشتگان) به او میگوید: چرا به من توجه کردى ا
و در پاسخ عرض میکند: «پروردگارا گمانم درباره تو این نبود»
خداوند میفرماید: گمانت چه بود؟
او عرض میکند: «پروردگار من، گمانم این بود که گناهم را ببخشى و مرا در بهشت سکونت دهى»
خداوند به فرشتگان میفرماید: «نه، سوگند به عزت و جلال و بزرگى مقام و عظمتم، اگر بنده ام ساعتى گمان نیک به من داشته باشد، هرگز او را به آتش دوزخ نمى ترسانم، نه هرگز، (در عین حال) دروغ او را (که گوید گمان نیک در دنیا به رحمت خدا داشتم) راست بدانید و او را وارد بهشت کنید».
سپس پیامبر صلّى الله علیه وآله وسلّم سخنى فرمود: که مضمونش این است «اگر بنده اى حسن ظن به خدا داشته باشد، به نتیجه مطلوبى خواهد رسید»(تفسیر صافى ذیل آیه 22 سوره فصلت - نقل از تفسیر قمى.)
و امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند نزد گمان بنده اش است، اگر خوب بود نتیجه اش خوبست و اگر بد بود نتیجه اش بد است».(نورالثقلین ج 4 ذیل آیه 22 سوره فصلت.)
پنج قانون خوشبختی رو به خاطر بسپار :
قلبت رو از نفرت پاک کن .
ذهنت رو از نگرانی دور کن .
ساده زندگی کن .
بیشتر ببخش .
کمتر توقع
داشته باش.