ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

نیکو

پرسیدم: بار الهی چه عملی از بندگانت بیش از همه تو را به تعجب وا می‌دارد؟

 

پاسخ آمد: اینکه شما تمام کودکی خود را در آرزوی بزرگ شدن به سر می‌برید

 

و دوران پس از آن در حسرت بازگشت به کودکی می‌گذرانید…

 

اینکه شما سلامتی خود را فدای مال‌اندوزی می‌کنید

 

و سپس تمام دارایی خود را صرف بازیابی سلامتی می‌نمایید…

 

اینکه شما به قدری نگران آینده‌اید که حال را فراموش می‌کنید،

 

در حالی که نه حال را دارید و نه آینده را…

 

این که شما طوری زندگی می‌کنید که گویی هرگز نخواهید مرد

 

و چنان گورهای شما را گرد و غبار فراموشی در بر می‌گیرد که گویی هرگز زنده نبوده‌اید…

 

سکوت کردم و اندیشیدم،

 

در خانه چنین گشوده، چه می‌‌طلبیدم؟ بلی، آموختن…

  

پرسیدم: چه بیاموزم؟

 

  پاسخ آمد: بیاموزید که مجروح کردن قلب دیگران بیش از دقایقی طول نمی‌کشد

ولی برای التیام بخشیدن آن به سالها وقت نیاز است…

 

بیاموزید که هرگز نمی‌توانید کسی را مجبور نمایید تا شما را دوست داشته باشد،

 

زیرا عشق و علاقه دیگران نسبت به شما آینه‌ای از کردار و اخلاق خود شماست

بیاموزید که هرگز خود را با دیگران مقایسه نکیند، از آنجایی که هر یک از شما

 

به تنهایی و بر حسب شایستگی‌های خود مورد قضاوت و داوری ما قرار می‌گیرد…

 

بیاموزید که دوستان واقعی شما کسانی هستند که با ضعف‌ها و نقصان‌های شما آشنایند

 

 ولیکن شما را همانگونه که هستید و دوست دارند…

 

بیاموزید که داشتن چیزهای قیمتی و نفیس به زندگی شما بها نمی‌دهد،

 

بلکه آنچه با ارزش است بودن افراد بیشتر در زندگی شماست…

 

بیاموزید که دیگران را در برابر خطا و بی‌مهری که نسبت به شما روا می‌دارند

 

مورد بخشش خود قرار دهید و این عمل را با ممارست در خود تقویت نمایید…

 

بیاموزید که که دونفر می‌توانند به چیزی یکسان نگاه کنند

 

ولی برداشت آن دو هیچگاه یکسان نخواهد بود…

 

بیاموزید که در برابر خطای خود فقط به عفو و بخشش دیگران بسنده نکنید،

 

تنها هنگامی که مورد آمرزش وجدان خود قرار گرفتید، راضی و خشنود باشید...

 

بیاموزید که توانگر کسی نیست که بیشتر دارد بلکه آنکه خواسته‌های کمتری دارد…

 

به خاطر داشته باشید که مردم گفته‌های شما را فراموش می‌کنند،

 

مردم اعمال شما را نیز از یاد خواهند برد ولی،

 

هرگز احساس تو را نسبت به خویش از خاطر نخواهند زدود…  

 

 

نظرات 5 + ارسال نظر
بارون دم صبح جمعه 17 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 02:37 ب.ظ

سلام،
ابتکار و تلفیق زیبایی بود.
ممنون.

و من نیز....
آموختم که گاهی اوقات همه آن چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن وقلبی برای درک شدن است.

آموختم اگر به هیچ طریقی قادر نیستم کمک کنم برایش دعا کنم.

آموختم که هر چقدر هم که یک رابطه در آغاز با شور و عشق فراوان همراه باشد، این احساسات روزی خاموش خواهد شد و جای خود را به رفتارهایی خواهد داد که در ما عادت شده اند.
عادتهاتان نیکو....
عشقهاتان پایدار.

نـــــــــــیلوفر شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 08:56 ب.ظ http://jeno0ob.blogfa.com/

سلام...مثل همیشه زیبا و دلنشین
موفق باشی

بارون دم صبح شنبه 18 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:09 ب.ظ

سلام،
ممنون.زیبا بود.

ومن نیز....
آموختم که همه آن چیزی که انسان نیاز دارد دستی برای گرفتن وقلبی برای درک شدن است.

آموختم اگر به هیچ طریقی قادر نیستم کمک کنم برایش دعا کنم.

آموختم که هر چقدر هم یک رابطه در آغاز با شور و عشق فراوان همراه باشد، این احساسات روزی خاموش خواهد شد و جای خود را به رفتارهایی خواهد داد که در ما عادت شده اند.

عادتهاتان نیکو....
عشقهاتان پایدار.

سرباز امام زمان سه‌شنبه 21 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 11:04 ق.ظ http://ahd-ammar15-3-90.blogfa.com

سلام

هدیه به امام زمان داریم

با ما شریک باشید

نـــــــــــیلوفر پنج‌شنبه 30 تیر‌ماه سال 1390 ساعت 09:10 ب.ظ http://jeno0ob.blogfa.com/

وقتی هوا ابری می شود و باران نمی بارد

مثل وقتی می شود که تو می روی و من قول میدهم گریه نکنم.......

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد