ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

ترانه ی باران

به نام آنکه عشق را آفرید و خود معشوق برتر است

عشق، جاودانه است



عشق، تجربه‌ی کسانی‌ست که به‌روشنی و دل‌آسودگی و آزادی رسیده‌اند.
تنها قله‌ها هستند که می‌توانند تمامی چشم‌اندازِ پیرامون‌شان را زیرِ چترِ نگاهِ خود بگیرند.
اگر طالبِ تجربه‌ی عشق هستی، به مراقبه بپرداز.
اگر طالبِ گل‌هایی، بوته‌ها را تیمار کن.
آب‌شان بده،
کودشان بده،
به آن‌ها مهر بورز تا ببالند و به گُل بنشینند.
گُل‌ها در زمانِ مناسب خواهند رویید.
نگرانِ آن‌ها نباش.
نمی‌توانی آن‌ها را زودتر از موعدِ مقرر برویانی.
نمی‌توانی آن‌ها را مجبور کنی زودتر از موعدِ مقرر شکوفا شوند.
عشق، گُلی‌ست که در وجودِ تو می‌روید.
فقط کافی‌ست زمینه را مهیا کنی.
خود را به روی بی‌کران باز کن؛
عشق می‌آید
و در دلِ تو خانه می‌کند.
ابتدا، خود باش.
ابتدا، خود را بشناس
و با خود اُنس بگیر.
عشق، پاداشِ این اُنس و آشنایی‌ست.
عشق، پاداشی‌ست از فراسو.
عشق، میهمانی‌ست که به دل‌های آشنا و بیدار سر می‌زند.
اگر عشق درِ خانه‌ی تو را بکوبد، با هزار و یک بهانه، در را به رویش باز نمی‌کنی زیرا با خود،

اُنس نگرفته‌ای. حتی اگر در را نیز به روی عشق باز کنی،
عشق را نخواهی شناخت زیرا با او دیداری نداشته‌ای.
وقتی عشق، برای نخستین‌بار، تو را از خود سرشار می‌کند، گیج می‌شوی؛ نمی‌دانی چه اتفاقی افتاده

است. البته متوجه می‌شوی که دلت به رقص درآمده است؛ موسیقی آسمانی را که همچون آبشار فرو

می‌ریزد، می‌شنوی؛ رایحه‌ای را در خود استشمام می‌کنی که پیش از آن، سابقه نداشته است اما زمان می‌برد تا تو خود را جمع‌وجور کنی و بفهمی حادثه‌ای که در تو اتفاق افتاده، چیزی نیست مگر

حضورِ حضرتِ عشق.
عارفان، آشنایانِ همیشگی عشق‌اند.
عشق، همواره در ساحتِ عرفان می‌ماند.
برای تجربه‌ی عشق،
باید به ساحتِ عرفان، قدم بگذاری. ‌
عشق،
صفتی از صفاتِ الهی نیست،
بلکه ذاتِ خداوند است.
همه‌چیز از چشمه‌ی عشق می‌جوشد.
عشق، خداست.
عشق، حقیقتِ فرجامین است.
ورای ساحتِ عشق، مرتبه‌ای نیست.
درواقع، پیش از آن‌که به عشق برسی،
باید ناپدید شوی.
وقتی عشق هست، تو در میان نیستی.
وقتی عشق را می‌یابی که جوینده‌ای در میان نباشد.
تو و عشق با هم جمع نمی‌شوید.
یا تو در میان خواهی بود و یا عشق.
خودت باش.
خودت را محترم بشمار و دوست بدار.
بدان که خداوند، تو را می‌خواسته است،
بنابراین، به تو هستی داده است.
تو خواستنی‌ هستی.
تو محبوبِ خداوند هستی.
اگر سیمای حقیقی خود را ببینی،
عشق در تو آغاز می‌شود.
عشق، پایان ناپذیر است.
می‌توانی عشق را با همه‌چیز و همه‌کس سهیم شوی.
چیزی از عشق کاسته نمی‌شود.
هرچه بیشتر عشق را ببخشی،
قدرتِ بیشتری برای بخشیدن می‌یابی.
بدونِ توقع و چشمداشت ببخش.
بدونِ توقع و چشمداشت دوست بدار.
حتی توقعِ یک سپاس را نیز نداشته باش.
خود را وامدارِ کسی بدان که پذیرای عشقِ توست.
سلطانِ بخشنده‌ی عشق باش، نه گدایی متوقع.

نظرات 3 + ارسال نظر
معین یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://rayanetasvirmatin.blogsky.com/

سلام خسته نباشی وبلاگتون خیلی زیباست تبریکمیگم خوشحال میشم سری به من بزنی وتبادل لینک کنیم اگه دوست داشتین خبرم کن موفق باشین

معین یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 11:11 ق.ظ http://rayanetasvirmatin.blogsky.com/

لینک شدین منوبه نام برای زنده بودن دلیل آخرینم باش لینک کنین

تام ۳۵۶۸ یکشنبه 23 خرداد‌ماه سال 1389 ساعت 07:25 ب.ظ

سلام گرمم رو پذیرا باش ای بهترینم واقعا وبلاگت قشنگه امیدوارم همیشه همینجور در کارات موفق باشی ببخش ازت دورم وااااااااااای چه آهنگ زیبایی گریم می گیره دوست دارم از راه دور دستتو می بوسم
دوستدار تو تام ۳۵۶۸

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد