مهربان من با من باش . . . . هر کجا که هستم هر کجا که باشم
تو حدیث عشق را چه دلبرانه بر من آموختی
و من روئیدم . . . آری بسان ساقه های رقصان گندم زار روئیدن آغازیدم
رویشی سبز با باغبانی ساقهای سبز سیمینت !
بگذار تو را داشته باشم
بگذار تکرار اسم تو ترانه شیرین شبهای تنهاییم باشد
و تو را عاشقانه تا اعماق بیکران شب فریاد سر دهم
دیگر این خسته را توانی نمانده است و تنها خیال توست که آرام جانم است
و شوق لحظه دیدارت بر التیام تمام حرفهای نگفته ام بس است !!
پس با من باش هر کجا که باشم هر کجا که هستم
چرا که من فقط تو را می خوانم
قشنگ بود
با من باش هر کجا که باشم ...
با من باش ...
با یه قصه ...
سلام دوست من خوبی؟
خیلی زیبا و دوست داشتنیه پستت. آفرین
موفق باشی
خیلی ادموبه رویا فرومی بره عالی بود مثل همیشه