نمی دانم تو که بودی و از کدام سرزمین آمدی....
تنها این را می دانم،
که غریبانه با قلبم آشنا شدی و ماندگار!
وجودم را با عشقت آمیختی
و حضورت را در قلبم جاودانه کردی...
آمدی و مرا افسون نگاه سبزت کردی....
پس ای افسونگر عاشق....
بمان تا ترانه عشق را برایت بسرایم،
تا بهـــار را با دستانت وسعت بخشم،
تا با هــم، ترانه ساز آواز چکاوک ها باشیم....
سلام
نیستی؟
پیش ما نمیایی